سفارش تبلیغ
صبا ویژن


آخرین جملات سید در آخرین لحظات غروب وداعیه ...
«بیرون از اینجا دو دسته منتظر تو هستند. یکی شیاطین جن و انس که مامورند اعتکافت رو خراب کنند و دیگری دسته ای که منتظرند ببیند چقدر عوض شدی ... فقط کافیه یک هفته خودتون رو نگه دارید . راهش هم مراقبته »
اینجا کلیک کنید !
رفتیم خدمت آقای انجوی امیری امام جماعت مسجد خیرات . پیرمردی عالم و نورانی که شدت غیرت و زهد و تقوی تمام وجناتش را فراگرفته و دو سال است که در کنار جوانها معتکف می شود. گفتیم حاج آقا شیرین ترین لحظات اعتکاف شما ؟ بدون درنگ پاسخ داد : نماز .
منتظر هر جوابی بودم جز این . مجبور شدم اعتکافم را از نو مرور کنم آخر این آدم ها خط کش های دین اند.

مهمانی خدا بوی مهمانان تازه ی خدا را می داد . اعتکاف 25000 نفری جوانان به یاد شهدای مظلوم رهپویان ... راستی چند بار خانواده ی شهدا را هم دیدم . پدر شهید جوکار ، پدر شهید راضیه کشاورز ، پدر و برادر کوچک تر و دایی شهید مهدوی ، برادر شهید نجمه قاسم پور و پدر همیشه سر به زیر شهیدان انتظامی ... همه شان معتکف بودند .

بچه های کامپیوتر(آروی و لشکر رسانه ای ) با بچه های صوت هم حجره ای بودند ! دو واحد همکار از لحاظ فنی و به شدت متضاد از لحاظ روحی . حجره با داربست هایی که روی آنها را پارچه پوشانده بودند از وسط نصف شده بود . یک سمت محل استراحت آرویها و سمت دیگر محل هم کار و هم استراحت صوتیها . آن شباهت روحیه ای که قبلا عرض شد دلیل خوبی بود برای درگیری های لفظی بعضی از بچه های شر و شور طرفین داربستها که اغلب هم به خنده و سلام و صلوات ختم می شد . اما امان از روز آخر و افطاری آخر . اینبار هم ختم به خیر شد اما با طلب حلالیت صوتی ها از آرویهایی که لباس و سر و صورت خیسشان پر از گوجه بود !

فرماندار و استاندار مهمانان ویژه ی شب دوم بودند . اقای عزیزی می خندید ، آقای پاریابی هم می خندید ، ... هم می خندید . نمی دانم این ملاقت آقایان با کانون برای تجدید اعتبار سیاسی شان بود یا توبه نصوح و آن خنده ی پاسخ خنده هایشان زورکی بود یا سیاسی یا قبول توبه نصوح ؟ هر چه بود به بنده ربطی ندارد. به شما هم ندارد . فقط می دانیم که به بزرگترهایمان بایستی اعتماد کنیم . آخر آنها آدمهای اخلاقی هستند نه سیاسی . انشالله.

آخرین لگد حزب الله به پیکره ی رژیم صهیونیست . سمیر قنطار به همراه جسد دویست تن از شهدا به آغوش وطن بازگشتند . سید حسن نصرالله : دفعه بعد نوبت امام موسی صدر است و ...
اخبار لبنان را با شور و شوق وصف ناپذیری در اتاق مدیریت سایت اعتکاف رهپویان دنبال می کردیم . از خیر هیچ خبر و عکس و تحلیلی که نگذشتیم حتی تمام فیلم های پرس تیوی را هم دانلود کردیم .  در اعتکاف سالهای قبل بود که جنگ 33 روزه را پیگیری می کردیم و امسال هم پیروزیی دیگر برای نصرالله .

مثلا چند سال است که عضو کادریم و هنوز از حجم فعالیت گسترده تدارکات رهپویان در شگفتم . اینهمه بیا و ببرو بگیر و ببند  آنهم برای 12500 نفر در یک اعتکاف ! کم الکی نیست . استاد فاطمی نیا در شبستان مسجد شهدا رو کرد به آقای انجوی و با اظهار تعجب از تدارکات اینهمه معتکف گفت :« من به دوستان هم گفتم که آدم اگر بخواهد ده تا استکان آب جوش درست کند بدهد دست دیگران کلی زحمت دارد چه خواسته به کاری که اینجا می شود !» رهپویان شبیه یک حزب الله لبنان است در ابعاد کوچک تر و نه فقط به خاطر کار سخت افزاریش بلکه بخاطر خیلی چیزهای دیگر . اما تفاوت های زیادی هم دارند . حزب الله منهای نبرد مسلحانه اش یک الگوست در تمامی ابعاد تشکیلاتی و مدیریتی و فرهنگی و مانند آن شدن یک آرزوست. چه کنیم تا به حزب الله نزدیک تر شویم ؟ آنها چه کردند ؟

برادر شهیده نجمه قاسم پور مفاتیحی را آورد و داد دست آقای انجوی . بازش کرد . درست پشت جلد چیزی نوشته بود با این مضمون : چهل شب تا دیدار مهدی با صدبار تلاوت آیه ی بسم الله الرحمن الرحیم ، رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق وجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا . امضا نجمه قاسم پور .

در سخنرانی شب دوم ، آقای انجوی خیلی روی همدلی بین شیعیان تاکید کردند و از عدم آن بعنوان مهمترین مانع عدم ظهور امام زمان عج نام بردند. بچه های جلسات مرحوم حاج سیف هم این روزها خیلی روی بحث ثمانی شدن تاکید می کنند .دوستان تیم لشکر رسانه ای هم که مدتهاست روی یک طرح بسیار عظیم و مبتکرانه در همین موضوع کار می کنند.
 خیلی وقت است آرزو داشتم بحث همدل شدن بعنوان مهمترین علت غیبت بر روی منابر و بین مومنین با سطح حساسیت بالا از نظر اهمیت مطرح شود و الحمدلله انگار یکی دارد این را به دل همه می اندازد . قربان آن یکی بروم . امیدوار باشیم که ظهور نزدیک است. انشالله.

نام و یاد شهید مسعود رضایی همراه و اجین با بچه هاست . اصلا مسعود شده بود یکی از معتکفین فرضی . بچه ها مدام صدایش می زدند ، برایش افطاری و سحری می گرفتند و بعد هم خودشان می خوردند ! با او صحبت می کردند . برایش جای خواب انداخته بودند. در سحرهای شبستان با یاد او مناجات می کردند ... یادش بخیر ، اعتکاف پارسال تدارکاتچی همه ی بچه های واحد کامپیوتر شده بود . همه افطار و سحری ها را خودش می گرفت . خیلی بی ادعا بود والبته شهادت هنر مردان بی ادعاست .


نوشته شده در  یکشنبه 87/4/30ساعت  12:34 صبح  توسط مرفه با درد (حنیف) 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خونه جدید
ویژه : رای اعتماد به کابینه دهم
یادداشت سوم انتخاباتی
چرا هواداران آقای موسوی از ایشان برگشته اند ؟
انتخابات بالاشهر شیراز
چرا به احمدی نژاد رای میدهم ؟
کاریکاتور سیاست در ماه ربیع
غزه 4- هجدهمین روز مقاومت
غزه 3 - خط قرمز نظام در قبال غزه !!؟؟
غزه 1 - مطالبه ای جهاد را تبلیغ کنیم
اشراف عارف مسلک
بمب گذاری شیراز و ابهامی بزرگ
احوالپرسی خدا
دیگر برایت نامه نمی نویسم
در حواشی اعتکاف 87
[همه عناوین(36)]