شماره 3
فیلم « میم مثل مادر » شاهکار ملاقلی پور
امشب خانوادگی رفتیم سینما ! با همه سخت گیری و وسواسی که در دین فیلم دارم اعتراف می کنم که میم مثل مادر یک شاهکار بود . حاتمی کیا با فیلم بنام پدرش باید جلوی ملاقلی پور لنگ بیاندازد . اصلا قابل مقایسه نیستند .
فقط با دیدن می توان به ارزش این فیلم پی برد . شاید بتوان گفت چیزی مانند ترکیبی از فیلمهای بیدمجنون و از کرخه تا راین . دیدن این فیلم را به تمامی جوان ها بخصوص زوجهای جوان پیشنهاد می کنم .
اگر می خواهید در زندگی تان بیشتر برای شاکر واقعی بودن ، راضی و قانع واقعی بودن تلاش کنید ، اگر می خواهید دردی به زندگی تان تزریق شود تا تمام غصه های خودتان را لهو و لعب های دنیا ببینید و دور بریزید ، اگر می خواهید فراز و نشیب های تلخ و جالب یک زندگی زناشویی را ببینید و عبرت بگیرید ، حتما این فیلم را از دست ندهید .
البته شاید این اثر ملاقلی پور به مذاق برخی خوش نیاید . نحوه حجاب هنرپیشه اول فیلم (مانند اکثر فیلمهای سینمای ایران ) خوب نیست .
شماره 2
- دیشب هم الحمدلله توفیق مدد شد و توانستم بروم هیئت(همان رهپویان وصال خودمان) .
در و دیوار حسینیه مشکی پوش بود .من هم که روز جمعه اصلا در حال و هوای عزای امام جعفر صادق ع نبودم ، میخواستم هر جور است آنجا دلی از عزا در آورم . مگر کم مصیبتی است مصیبت صادق آل محمد (ص) !
خسته بودم و گیج . درست نفهمیدم سخنران چه گفت اما انصافا ربع ساعت آخر مقداری از مجهولات امام شناسیم کم شد . از غربت امام (ع) گفت . نکته ای که گذرا از آن رد می شدم و توجه نمی کردم همان 4000 شاگرد حضرتش بود . همین 4000 نفر بزرگترین دلیل بر غربت آقاست .شاهدش زمانیست که یکی از یاران از حضرتش پرسید چرا قیام نمی کنید ؟فرمود اگر 17 یار داشتم قیام می کرد . 4000 شاگر کجا و 17 نفر کجا ؟
- چرا وقتی حرکت خوب و قشنگی می شود به زبان نیاوریم ؟ ما که در انتقاد نفر اولیم ! خوب است عادت کنیم گاهی نکات مثبت را هم ذکر کنیم . نکته ای که دیشب خیلی به دلم نشست مداحش بود .حاج علی برادران از مشهد . نه خواندنش ، شخصیتش را می گویم . مداحی دور از ژست های فانتزی و بازارگرمی . باوقار و با معرفت . معرفتش را از کجا فهمیدم ؟وقتی که در همان ده دقیقه ابتدای مجلس مناجات با امام زمان عج اوج گرفته بود و صدای ناله و گریه مردم فضا را پرکرده بود نگفت چیزی را که همه مداحان می گویند . دعا برای شفای مریضهای منظور و حاجات جمع و ...
گفت برای فرج حضرت دعا کنید که آمدنش حل همه مشکلات است .
( ناچارا پیشاپیش بعلت استفاده از واژه ای خاص در متن زیر عذر خواهی می کنم )
- به واژه مرفه بادرد فکر می کردم . احساساتش را طبقه بندی کردم . ظاهرا نزدیک ترین احساسش به آدمیزاد ، زمانیست که حس پفیوزی به او دست می دهد . نمی دانم شاید هر کداممان به نحوی این حس را تجربه کرده باشیم . برای تقریب ذهن خوب است خاطره ای را از مخترع این واژه بیاورم :
یکی از نزدیکان مرحوم شهید دکتر علی شریعتی می گوید ، زمان بازگشت دکتر از زندان - حتی 19 ماه سلول انفرادی هم برای ایشان نقل شده است - که اعصابش آسیب پذیر شده بود و پزشکان توصیه کرده بودند که به گردش و تفریح برود . به توصیه نزدیکان به لب دریا رفت . دکتر کمی شنا کرد ، خیلی زود برگشت کنار ساحل ، ناراحت و غمگین بود و سیگاری آتش زد .
پرسیدیم جریان چیست ؟ گفت ، الان که هوای پاک طبیعت زیبا و مواج دریا را دیدم ،به شدت احساس پفیوزی کردم ، که الان بچه ها در زندان محتاج یک ذره هوا هستند و من اینجا در هوای آزاد !
یک مرفه با درد ، در خوب خوردن ها ، راحت خوابیدن ها ، گرم پوشیدن ها ، خنده ها ، سالم بودن ها و ... می تواند به شدت دچار آن حس کذایی شود . حسش مهیاست . چون مولد یک بازخورد فطریست . حال با خودش هست که آن را سرکوب و فراموش کند یا بالعکس تقویت کند .
- حاشیه وبلاگ به لینک دوستان مزین شد . دوست دارم تمامی اهالی رهپویان را بلینکانم . اما با وبلاگ خیلی ها آشنا نیستم . خودتان بنحوی آشنایم کنید .