مجلس این هفته ی هیئت خیلی بدلم نشست . بخصوص سخنرانی اش که الحق یکی از بهترین منبرهای کانون بود و همان شب دیدم که حقیقتا چقدر بازنده ام . حنیفه ورشکسته ...
مسعود جان سلام . دیشب در هیئت پدرت را دیدم . رفتم و درست پشت سرش ایستادم . او هم مثل خودت آخر مجلس ایستاده بود و آرام نگاه می کرد . پدر عرفان و علیرضا را هم دیدم . همه بودند ، مگر چه خبر بود ؟
چند روز از 24 فروردین می گذرد ؟ لابد خیلی و دیگر بهتر است بروم سراغ یک حرف دیگر ...
سعی می کنم ولی وقتی نمی شود می گویی چه کنم ؟ حال گفتن و شنیدن جز از آنها را ندارم .