کله ام دارد می ترکد . امروز یک پشت نشستم و سفر به گرای 270 درجه را خواندم . گمانم کمی زده شدم . اولش احساس مثبتی داشتم و فکر می کردم دارد میزند روی دست حماسه ی یاسین ولی اصلا سبکش فرق می کند و همین باعث شد که الان خیلی هم جوگیر نشوم ، یعنی احساس مثبتی که در نیمه ی اول کتاب داشتم الان ندارم . نویسنده اش فقط نویسنده ی خوبی بوده اما خیلی ازش لجم گرفت. چرا به جای اینکه بیشتر روی روحیه ی شهادت طلبی و ایثار و معرفت رزمنده ها تکیه کند روی رفاقت و ترس و جنگ با دلهره و اضطراب تکیه کرده ؟نگاهش به جنگ مثل فیلم دوئل یا نجات سرباز رایان بود ! اما توصیف هایش خیلی جامع و جالب بود . کلا خواندنش خالی از لطف نبود . مدتی بود از چنین کتاب هایی فاصله گرفته بودم ! احساس می کنم هنوز خیلی به خواندن امثال اینو دیدن چنین فیلم هایی نیاز دارم . با هر بارش یک گام به عمق ماجرا نزدیک تر می شوم . بهتر احساسش می کنم . اخراجی هایه اقای ده نمکیه انصار حزب اللهیه مثلا افراطی آنقدر زیبا بود و در عین سادگیش عمیق ، که شاید هیچ کارگردانی قبل از او چنین کاری نکرده بود ! شاید برای اولین بار در عمرم احساس ایثارگری و شهادت طلبی یک رزمنده را وقتی آن جوان لکنت زبانی روی نارنجک شیرجه رفت ، با تمام وجودم ؛ آری با تمام وجودم حس کردم . من جوان جنگ ندیده ی نسل سومی می گویم که چقدر تشنه ی خواندن و دیدن آثار خوب بازماندگان جنگ هستم ! اعتراف می کنم که چقدر چنین کتاب ها و فیلم هایی در زندگی هایمان اثر گذار است .
اضطراب جمعه 28/2/86
هدف از زندگی معرفت الله است . آنقدر دریای معرفت رب بی کران و لایتناهی است که مرا دچار اظطراب و نگرانی می کند . نگران از سرنوشت عمر خود . آیا در طول این عمر محدود خواهم توانست جرعه ای از این اقیانوس را بیاشامم ؟ و چقدر مشتاقم برای نوشیدن تمامی آن !!! رب زدنی علما و عملا و الحقنی بالصالحین.
یک برداشت شخصی از مرگ جمعه 4/3/86
هر کس اجلی معلوم دارد و اجل معلوم وقتی خوش است که انسان به نهایت ظرفیت کمالی خود رسیده باشد . اما این نهایت کمال هر شخص به اندازه معرفتش از رب بستگی دارد و اندازه معرفت رب به میزان ایمان و اعتقادش به " لاموثر فی الوجود الا الله " . امتحان ها و بلایا هم برای محک زدن ایمانش به نفی موثری جز خداست . راه سختی در پیش است . دانستن کافی نیست، عمل کردن شرط است . خیلی وقتها می دانستم و بازنده شدم .
نوشته شده در جمعه 86/3/4ساعت 12:12 عصر  توسط مرفه با درد (حنیف)
نظرات دیگران()
مرفه با درد (حنیف) حنیفی با درد رفاه !
در شهری که مردمانش معیارها را رسیدن به رفاه قرار داده اند و محبت ، عزت ، سربلندی ، ذلت ، خواری و احترام را با کاغذ های سبز و آبی شان می سنجند ، شاید کسانی باشند که مدتهاست در عین رسیدن به آن از او بیزارند ...